كیسه آرد و موش كوچولو
اسماعیل كارگر یك نانوایی بود. صبح به صبح ماشین بزرگ، كیسههای زیادی آرد میآورد و دم در نانوایی میریخت. اسماعیل هم به محض اینكه از خواب بیدار میشد این كیسهها را داخل نانوایی میبرد.مادر اسماعیل چندین روز بود كه مریض شده بود و دكترها گفته بودند او باید عمل شود و پول عملش هم زیاد بود.طبق معمول آن روز ماشین آرد آمد و تعداد زیادی كیسه آرد در مغازه خالی كرد. اسماعیل هم بلند شد و مشغول حمل كیسههای آرد شد.در همان حین كه اسماعیل مشغول بردن كیسههای آرد بود، ناگهان دید یك موش كوچولو از بین كیسهها در رفت و رفت داخل مغازه. اسماعیل دنبال موش رفت ولی اثری از او نبود كه نبود. خلاصه اسما...
نویسنده :
مامان پسر
12:14